{magic love}
فصل دوم پارت ۶
او امیلیا بود.
امیلیا: سلام ، ببخشید حرف هاتون رو راجب مدرسه کودکان بی سرپرست شنیدم ، منم هم میتونم برای کمک به اونجا برم؟
آزاله: سلام ، معلومه که میتونی ، به دفتر مدیر برو و اونجا اسمت رو بنویس.
امیلیا: ممنون.
آزاله: خواهش میکنم.
و بعد امیلیا به سمت دفتر مدیر رفت.
ویلیام: اون دختر ، یه حس بدی بهش دارم.
آریان: منم
آزاله: بچه ها ، ما هنوز اونو نشناختیم ، طبیعیه برای بار اول باهاش حرف زدن ازش حس خوبی نگیریم.
ایلا: با آزاله موافقم.
لوکاس: حالا این حرف هارو بیخیال، بریم پیش بقیه بقیه.
بچه ها باشه ای گفتند و رفتند.
صبح روز بعد در مدرسه ، بچه ها اماده رفتن بودند. خانم مدیر هم با آنها می آمد.
وقتی به مدرسه رسیدند ، بچه های کوچکی را دیدند ، که دارند باهم دیگر ، بازی میکنند.
خانم بل: سلام به همگی! من مدیر اینجا هستم. واقعا ازتون ممنونم که برای کمک به اینحا اومدید.
خانم یانگ: خواهش میکنم.
خانم بل: الان خانم رابینسون رو صدا میکنم تا به هر کدومتون یه کار بده.
بعد از چند دقیقه خانم رابینسون آمد.
خانم رابینسون: سلام به همگی!
همه باهم: سلام!
خانم یانگ: خب بچه ها ، من میدم پیش خانم بل ، شما هم کار هاتون رو انجام بدید. بچه ها باشه ای گفتند و خانم یانگ از آنجا رفت.
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
اميدوارم خوشتون بیاد❤️⭐️
او امیلیا بود.
امیلیا: سلام ، ببخشید حرف هاتون رو راجب مدرسه کودکان بی سرپرست شنیدم ، منم هم میتونم برای کمک به اونجا برم؟
آزاله: سلام ، معلومه که میتونی ، به دفتر مدیر برو و اونجا اسمت رو بنویس.
امیلیا: ممنون.
آزاله: خواهش میکنم.
و بعد امیلیا به سمت دفتر مدیر رفت.
ویلیام: اون دختر ، یه حس بدی بهش دارم.
آریان: منم
آزاله: بچه ها ، ما هنوز اونو نشناختیم ، طبیعیه برای بار اول باهاش حرف زدن ازش حس خوبی نگیریم.
ایلا: با آزاله موافقم.
لوکاس: حالا این حرف هارو بیخیال، بریم پیش بقیه بقیه.
بچه ها باشه ای گفتند و رفتند.
صبح روز بعد در مدرسه ، بچه ها اماده رفتن بودند. خانم مدیر هم با آنها می آمد.
وقتی به مدرسه رسیدند ، بچه های کوچکی را دیدند ، که دارند باهم دیگر ، بازی میکنند.
خانم بل: سلام به همگی! من مدیر اینجا هستم. واقعا ازتون ممنونم که برای کمک به اینحا اومدید.
خانم یانگ: خواهش میکنم.
خانم بل: الان خانم رابینسون رو صدا میکنم تا به هر کدومتون یه کار بده.
بعد از چند دقیقه خانم رابینسون آمد.
خانم رابینسون: سلام به همگی!
همه باهم: سلام!
خانم یانگ: خب بچه ها ، من میدم پیش خانم بل ، شما هم کار هاتون رو انجام بدید. بچه ها باشه ای گفتند و خانم یانگ از آنجا رفت.
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
اميدوارم خوشتون بیاد❤️⭐️
۱۸.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.